پارساپارسا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

پارسا و خاطراتش

پیشدان زنبوری

من به جز پارسا، اسم های دیگه ای هم دارم که منو با اونا صدا می زنند، مثل پیشدان، فندق، بیبیلتی، کج کلاه، قلقلی، گردالو، نازبلا، تربچه، نمک، نمکدون، وروجک و شیطونک و مانند اینها. مامان برای محافظت از سر من که تازه نشستن یاد گرفتم، یه بالش محافظ سر نرم به شکل زنبور گرفته که مثل کوله پشتی به من وصل میشه و با اون خیلی بامزه دیده میشم. البته چون باهاش چندان راحت نبودم، مامان طولانی نمی گذاره پشتم بمونه. اینم عکس های من پیشدان زنبوری در اواسط هشت ماهگی: ...
21 مرداد 1399

حیاط گردی در تابستان با کالسکه

منو گاهی با کالسکه یا تو بغل می برن حیاط خونه که گردشی کنم و آب و هوام عوض شه. منم همیشه این مواقع داخل کالسکه، ساکت لم میدم و به اطرافم نگاه می کنم. اینم عکس های من تو عصر روزهای گرم تابستونی در حیاط خونه در ماه هشت عمرم: ...
20 مرداد 1399

من و آب بازی

تو یک روز گرم تابستونی، مامان اینا وام حموم منو آب پر کردند و منو گذاشتند داخلش که آب بازی کنم. من اولش برام عجیب بود، ولی بعد خوشم اومدم و شروع کردم به شالاپ شولوپ. مامان اینا هم دیدند که من از آب بازی خوشم اومده، روزهای بعد هم، برام وان رو پر آب می کردند که توش آب بازی کنم. اینم عکس های من داخل وان حمومم موقع آب بازی: ...
20 مرداد 1399

من و توپ طلاییم

خاله مامانم، برای دندون درآوردن من، یک توپ طلایی خوشگل و نرم به من کادو داده که خیلی دوسش دارم و همیشه در بازی با این توپ می خندم و لذت می برم. اینم عکس های من با توپ زرد قشنگم در اوایل هشت ماهگی: ...
20 مرداد 1399